البته تادو سال پیش خود منم به سرطان دید خوبی نداشتم ووقتی شنیدم خاله
م سرطان داره دنیا دور سرم چرخید ولی این روزا که بیماری با پوست و گوشتش آمیخته
شده و ضعیفش کرده حقایق زیبایی در ذهنم جرقه می زنه و وجودمو روشن می کنه حالا
حرفای بیمارایی که به برنامه ماه عسل میان می فهمم که میگن : « من با بیماریم رفیق
شدم. یا بالاتر این که : من به کمک این بیماری با "خدا" رفیق شدم.یا این که به مقام توحید وربوبیت خدا یقین پیدا کردم.وبه نقطه ای رسیدم که با بند
بند وجودم فهمیدم: همه کاره فقط خداست ! ».خدا یک وقتایی دوست داره به بنده هاش
حتی از رگ گردن هم نزدیکتر بشه طوری که حتی یک لحظه هم ازش غافل نشن ومخلصانه
ترین عبادات و نیایش هاشون رو به درگاه یگانه ی بی نیاز تقدیم کنن!چه فلسفه ی
قشنگی!!
درکنار این فواید یک خوبی دیگه
م برای ذهن ناقص من کشف شده و شاهدش هم
این حدیث مولا علی (علیه السلام )، هنگام برشمردن مراحل توبه برای فردی که اهل مال
حرام بود می فرمایند (نقل به مضمون):«بعداز پس دادن تمام اموال به صاحبان اصلی
وراضی کردن وارثان افرادی که مرده اند، باید گوشتی که از مال حرام بر بدنت روییده
آب بشه وپوست به استخوانت بچسبه!» وسرطان مخصوص همین کاره! گوشت وتمام ذخایر بدن
بیمار رو آب می کنه بطوری که پوست به استخون می چسبه!
اگر اهل مال حرام هستی وخدا این
فرصت رو بهت داده که به کمک این بیماری از نجاست مال حروم خلاص بشی پس حالا بقیه مراحل توبه رو انجام بده:
سرطان یک فرصت دوباره برای
درآغوش کشیدن خداست.
حالا براسلامتی خودت و همه بیماران ، مخصوصاًمبتلایان به سرطان سه صلوات مشتی بفرست.
(اللهم صل علی محمدوآل محمد
وعجل فرجهم)