وا ابتاه...
سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۳، ۱۲:۴۷ ق.ظ
پدرم! ...
جان من در اندوه آه های جانفرسایم زندانی است. کاش با این آه ها جانم به درآید! بعد از تو خیری در زندگی نیست گریه میکنم : نکند بعد از تو زیستنم طولانی شود!
وای ازداغ تو پدرم!... وای ازمرگ پسر محبوبت و پدر نوه هایت: ابی الحسن!
اکنون او را در اسارت میکشند همانگونه که شتر را می کشند! و چه حالی داشتی اگر می شنیدی که ناله می کرد، از اندوه ها و مصیبت های خود شکایت می نمود، تو را صدا می زد و یاری می طلبید...
و معتقدم شکایت دخترت را می شنیدی. می دیدی که چه رفتاری با دودمان تو می شود . و می توانم تصور کنم چه حالی از شنیدن و دیدنش داشتی...
خداوند بخاطر این مصیبت های دردناک بهترین پاداشی را که به امتش عطا می کند به تو عنایت فرماید و چگونه خداوند به تو چنین پاداشی ندهد که اگر صبر تو و کمک خدا نبود امتت را بخاطر این ظلم ها نفرین می نمودی و تمام جهانیان از این ظلم نابود می شدند!!
(سخنان بانوی بانوان بهشت درسوگ پدر)
۹۳/۱۰/۰۲
منظورم «واالبتاه» هستش